
سرمست عطر موی تو چون باغ شالی ام
این قدر غرق دیدنت شده بین درچه حالی ام
وقتی به سوی خانه ی تو پا نهم به راه
هرکس که حال مرا دید گفت عالی ام
در شور عشق تو صدها بلا به جان
دادم و زیر پای درد چونان حس قالی ام
اندر مصاف خاطره هایت به یاد خویش
چون لشکر شکست خورده به جنگی خیالی ام
در وقت دیدن تو گویا زبان من
لکنت گرفته چون تَرَک ظرفی سفالی ام
گویم که با تمام وجود دوست دالمت
ایا تو هم مرا چنین دوست دالی ام
#صادق_ب
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی